اینو چند وقت پیش تویه دفتر خاطراتم نوشتم 

( یه روزی وقتی همه رفتن میفهمی چقد تنهایی..... میفهمی تنهایی یعنی چی ..میفهمی غم یعنی چی گریه یعنی چی ..... وقتی همه رفتن فقط خودتی ..خودتی که میتونی بعد این تنهایی بایه حرکت کوچیک پیروز باشی بایه حرکت کوچیک کیش ومات ...هروقت تنها شدی من درونت رو پیدا کن ..ممکنه مثل خودت زخم خورده باشه ولی بلده چه جوری دلداریت بده هیچ وقت به این جماعت که هر روز رنگ عوض میکنن تکیه نکن ..دل نبند ..اونا هم یه روزی میان و یه روز دیگه ،، میرن فقط خودتو من درونت میمونن ارزوی بزرگم اینه که اگه به کسی دل بستم یا تکیه دادم ....خنجر زدن یاد نداشته باشه ..شکستن یاد نداشته باشه)

با اینکه سر وتهش هیچ ربطی بهم ندارن ولی جالب بود واسم که دوسال پیش اینجوری نوشتم